تــــــــــــرنم یک تــــــــــــــرانه
ادامه ي اين شعر شماييد
مي توانيد باد برويد
باران برگرديد
يا نه
زير شيرواني حلبي همين پنج شنبه
انگشتانتان را زير ناودان بگيريد
و چه آب
و چه آبشار هايي به ظهر مي ريزند
مي توانيد برگ باشيد
باباد بالاي همين ستون به خود بوزيد
حالا ورق خورده ايد
اينجا صفحه ي بعد است
صداي مرا از دهان دختري مي شنويد
که شانه هاي گرد سپيد
و آهي بلند در چشم
دارم؟
نه ندارم
اما آنان که خاطر کتاب را از ته خاک خورده اند
مرا ديده اند
که پروانه اي طلايي
روي لاله هاي گوشم خوابيده بود
و خود را وسط همان آبشار انداختم
که از انگشتان شما مي ريخت
هي رفتم زير آب
آمدم روي آب
رفتم زير آب
آمدم روي آب
و نفس هايم به شکل حباب هايي کوچک
در گودي کف دستتان ترکيد
يکي از شما
شعر را
ادامه نداده است
:) welcome 2 my web
نظرات شما عزیزان:
+ پنج شنبه 10 اسفند 1391 Ɔσммɛит
|
10:59 | سارا جون | Sara |